دیدگاه اسلام در رابطه با مرگ
تنها ترین بهانه زنده موندنم با تو بودن است
سلام دوستان عزیز به وبلاگ خودتون خوش امدید لطفا قبل از خارج شدن از وب نظرتون رو در باره ی وب برای من ثبت کنید و ممنون میشم اگه از ارسال نظر تبلیغاتی خوداری کنید
شنبه 1 فروردين 1386برچسب:, :: 1:33 ::  نويسنده : طاهر
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ یکى از مسایلى که هنوز براى عده زیادى از مردم جهان حل نشده و معنىآن روشن نگردیده است ، مسئله (( مرگ )) و حقیقت آن مى باشد. از این جهت است که مردم از آن مى ترسند و از شنیدن نامش کراهت دارند. اما همه آنان مى خواهند بدانند که حقیقت مرگ چیست ؟ درباره حقیقت (( مرگ )) نظرات مختلفىوجود دارد بسیارى از دانشمندان براى روشن کردن آن ، مثالهاى گوناگونى زده اند. در آینده به چند نمونه از آنهااشاره مى کنیم : به طور کلى معنى وحقیقت (( مرگ )) عبارت است از جدا شدن روح از بدن و بریده شدن علاقهآن دو از یکدیگر، وقتى بین روح و بدن ارتباط و علاقه باشد انسان حیات دارد. اما وقتى این ارتباط بریده شد و روح از بدن جدا گردید (( مرگ )) حتمى است . وقتى بین آن دو، ارتباط و علاقه باشد انسان حرکت مى کند، چشمش ‍مى بیند، گوشش مى شنود، قلبش مى زند و دست و پایش حرکت مى کند و آن چه سبب این کارها مى شود روح است ، در حقیقت همان روح است که همه چیز را به آننسبت مى دهند و اعضا و جوارح ابزارى در خدمت او هستند. هنگامى که انسان مى گویدچشم ، گوش ، زبان ، دست و پاى من فلان کار را مى کنند در حقیقت مقصودش از (من ) روح است ؛ زیرا روح به وسیله چشم مى بیند، به وسیله گوش مى شنود، به وسیله زبان تکلم مى کند، به وسیله مغز درک مى نماید، به وسیله پا حرکت مى کند و به وسیله دست کارهایى را انجام مى دهد. اگر این وسائل نباشد روح به تنهایى نمى تواند کارىانجام دهد. اماوقتى روح ، ارتباط و علاقه خود رابا بدنقطع مى کند، آن بى حرکت مى شود و باید دفن گردد و در قبر مى پوسد و از بین مى رود، ولى این پوسیده شدن ، لطمه اى به روح او وارد نمىکند و روح همچنان باقى مى ماند و به صورت موجودى مستقل و اصیل به زندگى خود ادامه مى دهد. مثال هایى که براى حقیقت روح زده اند از این قرار است . 1 - بعضى گفته اند: بدن و روح مانند کشتى و کشتیبان اند، جدایى ناخدا از کشتى ، ارتباط و علاقه او را از کشتى جدا مى سازد. با این که حقیقت ناخدا غیر از کشتى است نیرویى که کشتى را اداره مى کند و آنرا از غرق شدن نجات مى دهد نیروى ناخداست . روح هم نسبت به بدن همان علاقه را دارد و در حقیقت روح ، بدن را رهبرى مى کند. (همانند ناخدا دررهبرى کردن کشتى ) و با جدا شدن روح ، بدن نابود مى شود. 2 - بعضى دیگر گفته اند: روح به منزله نورى است در تاریکى تن . بدن با این نور از مجراى گوش مى شنود، از مجراى چشم مى بیند، از مجراى دهان و زبان مى گوید. همچنین حواس دیگر در بدن به برکت روح فعالیت دارند، هرگاه این ارتباط و علاقه بریده شودنور از بدن قطع مى شود. پس ، حقیقت مرگ عبارت از بیرون رفتن نور از این محل و قرار گرفتن آن در جاى دیگر است و با رفتن روح ، بدن تاریک مى شود، چنانچه پیش از دمیدن روح تاریک بوده است . براى روشن شدن مطلب فرض کنید: در کلبهاى که چندین سوراخ داشته باشد چراغىروشننمایید، از این سوراخ ‌ها نور و روشنىبیرون مى رود. این چراغ روح کلبه است! تا زمانى که در کلبه باشد، حیات دارد و نور از سوراخ ‌ها بیرون مى رود اما اگر چراغ را بیرون ببرید آن جا تاریک مى شود و در واقع مى میرد. پس مرگ ، جابه جا کردنچراغ و بیرون بردن آن از بدن است . 3 - عده اى علاقه روح و بدن را به راننده و ماشینمثل زده اند، راننده ، روح و جان ماشین است و تا زمانى که راننده داخل آن باشد، ماشین روح دارد و حرکت مى کند. اما وقتى ماشینى کهنه و اوراق شد و دیگر قابل استفادهنبود راننده ، آن را ترک مى کند وقتى راننده آن را ترک نمود علاقه خود رااز آن بریده است . 4 - بعضى علاقه روح و بدن را، به اتاقى مثل زده اند که شخصى سالها داخل آن بوده است . در این مدت شخص به اتاق علاقه پیدا کرده است. اما بهمرور زمان و در اثر حوادث روزگار اتاق پوسیده و به خرابى مشرف مى شود.شخصى که در خانهساکن است چون دیگر آن را قابل استفاده نمى بیند و مى ترسد که ناگهان بر سرش خراب شود علاقه خود را مى برد و از آن جا خارج مى شود. جان قصد رحیل کرد گفتم که مرو گفتا چه کنم خانه فرو مى ریزد ازمثال هاى فوق مى فهمیم که علاقه و ارتباط روح و بدن از باب حلولچیزىدر چیز دیگرى و مخلوط شدن چیزىبه چیزى نمى باشد؛ چرا که روح مجرداست ، خارج و داخل ندارد فقط علاقه به بدن دارد و مرگ قطع علاقه از آن است . روى همین جهت بعضى از حکما گفته اند: روح مانند پوششى است که بدن را فراگرفته باشد. هم چنان که لباس دخول و خروج ندارد، روح هم دخول و خروج ندارد، بلکه گاهى به تن پوشیده و گاهى از آن کنده مى شود. بین این دو اصلا سنخیتى نیست (( آفرین بر خدایى که دو موجود ناهماهنگ را به هم پیوسته است )) . 5 - بوعلى سینا هم ، درباره حقیقت (( مرگ )) چنین اظهار نظرمى کند: (( مرگ )) جز این نیست که روح و نفس آدمى آلات خود را که به کار گرفته است رها کند. (منظور از آلات ، همان اعضا و جوارح است که مجموع آنها رابدن مى نامند)، هم چنان که شخصى صنعتکار ابزار کار خود را ترک مى کند. روح وقتى از بدن خارج شد باقى خواهد ماند و راهى براى فنا و نابودى او نیست . نیز مى گوید: حقیقت (( مرگ )) مفارقت روح از بدن است . این مفارقت ، به معناى فساد و نابودى روح نیست . تنهاچیزىکه از این مفارقت حاصل مى شود فساد ترکیب بدن و متلاشى شدن آن است . اما روح که همان ذات آدمى است هم چنان باقى مى ماند. (23) خلاصه : با سپرى شدن عمر و فرا رسیدن (( مرگ )) ، آن چه پایان مى پذیرد حیات بدن است اما روح باقى و برقرار مى ماند و پس از (( مرگ )) ، بهسراى دیگر منتقل مى شود و در اقامت گاهى جدید با شرایطى نوین بهحیات خود ادامه خواهد داد. از این ملک روزى که دل بر کنم سراپرده در ملک دیگر زنم پس این مملکت را نباشد زوال ز ملکى به ملکى بود انتقال 8مرگ۰۰

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ashch tanha و آدرس taher9375.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طورv خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 176
بازدید ماه : 573
بازدید کل : 25177
تعداد مطالب : 64
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1


qwert